English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1925 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
search and replace U خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
terming U جمله عبارت
termed U جمله عبارت
term U جمله عبارت
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
chronological U ترتیب زمانی وقوع
rhyme scheme U ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
preordain U قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
loop U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped U ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
equation of exchange U به این ترتیب معادله عبارت از : PQ=V
qualificative U کلمه یا عبارت توصیفی
flags U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag U بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
tongue twister U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twisters U کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
do U این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
ended U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
ends U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
end U عبارت یا حرفی که آخرین کلمه فایل اصلی را نشان میدهد
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
tokens U کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
token U کد داخلی که جانشین کلمه رزرو یا عبارت برنامه در یک زبان برنامه سازی سطح بالا میشود
wording U جمله بندی کلمه بندی
affirmatory U کلمه اثبات عبارت اثبات
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph U نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
qwerty keyboard U ترتیب صفحه کلید که روی بسیاری از صفحه کلیدهای موجود در ماشین تحریر وکامپیوتر و کلمه پردازهااستاندارد میباشد صفحه کلید کورتی
random processing U پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
collocation U ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
worded U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit U رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefixes U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large U چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefix U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
markers U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug U [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift U جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
chain U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains U 1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
firing order U ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonyms U کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonym U کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable U جزء کلمه مقطع کلمه
syllables U جزء کلمه مقطع کلمه
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
softest U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
shifted U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
batting order U ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
soft U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
occurrence U وقوع
occurance U وقوع
occurence U وقوع
far between U کم وقوع
outbreaks U وقوع
outbreak U وقوع
occurrences U وقوع
incidence U وقوع
interjacency U وقوع در میان
come off U وقوع یافتن
scenes U جای وقوع
centricity U وقوع درمرکز
done U وقوع یافته
chronological U بترتیب وقوع
imminence U قرابت وقوع
the scene is laid in paris U جای وقوع
infrequency U ندرت وقوع
presence U وقوع وتکرار
localities U محل وقوع
come through U وقوع یافتن
recurrenge U وقوع مکرر
incidence U تصادف وقوع
bring to pass U به وقوع رساندن
contingencies U احتمال وقوع
locality U محل وقوع
scene U جای وقوع
rede U وقوع مصلحت
frequencies U کثرت وقوع
frequentness U کثرت وقوع
under way U درشرف وقوع
externality U وقوع درخارج
frequency U کثرت وقوع
contingency U احتمال وقوع
carried U نشانه وقوع وام
carries U نشانه وقوع وام
red handed U حین وقوع جنایت
carrying U نشانه وقوع وام
trichromatism U وقوع درسه حالت
prejudgment U قضاوت قبل از وقوع
carry U نشانه وقوع وام
imminency U وقوع خطر نزدیک
imminence U وقوع خطر نزدیک
allopatric U بتنهایی وقوع یافته
failure logcing U ثبت وقوع خرابی
alpha radiation U وقوع طبیعی پرتو
accident proof U علت وقوع حادثه
sentence U جمله
sentence U جمله
sentencing U جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
including <prep.> U از جمله
outright U جمله
outrightly U جمله
term U جمله
among the rest U از ان جمله
amongst U از جمله
termed U جمله
comprising <prep.> U از جمله
sentences U جمله
terming U جمله
mongst U از جمله
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
bring about U سبب وقوع امری شدن
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
venue U محل وقوع جرم یا دعوی
hunch U فن احساس وقوع امری در اینده
hunched U فن احساس وقوع امری در اینده
hunches U فن احساس وقوع امری در اینده
hunching U فن احساس وقوع امری در اینده
venues U محل وقوع جرم یا دعوی
latest event time U دیرترین زمان وقوع یک واقعه
proviso U جمله شرطی
provisos U جمله شرطی
assignment statement U جمله جایگزینی
an involed sentence U جمله پیچدار
statement label U برچسب جمله
totals U جمله سرجمع
termed U جمله طیفی
sentence fragment U جمله جزء
clauses U جزئی از جمله
executable statement U جمله اجرایی
final term U جمله نهایی
stochastic term U جمله تصادفی
parenthesis U جمله معترضه
one word sentence U جمله تک واژهای
terming U جمله طیفی
loose sentence U جمله بیربط
term U جمله طیفی
control statement U جمله کنترلی
totalling U جمله سرجمع
totalled U جمله سرجمع
totaling U جمله سرجمع
clause U جزئی از جمله
residual term U جمله باقیمانده
residual term U جمله پسماند
middling U جمله مشترک
declaration statement U جمله تعریفی
definiens U جمله تعریفی
error term U جمله خطا
total U جمله سرجمع
totaled U جمله سرجمع
double talk U جمله دو پهلو
verbiage [American English] U جمله بندی
compound statement U جمله مرکب
diction U جمله بندی
word choice U جمله بندی
period U جمله کامل
sentence adverb قید جمله ای
wording U جمله بندی
term U جمله [ریاضی]
mathematical term U جمله [ریاضی]
choice of words U جمله بندی
wordage U جمله بندی
Recent search history Forum search
1frangible
2New Format
1postside
1deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1tink and grow rich
1A hero can affect on the people.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
2مهرآسا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com